English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
the door banged U درباصدای محکم و بلندی بهم خورد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
slap shot U ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
She doesn't eat meat, but other than that she'll eat just about anything. U او [زن] گوشت نمی خورد اما به غیر از آن او [زن] کلا همه چیز می خورد.
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
brace U بابست محکم کردن محکم بستن
braced U بابست محکم کردن محکم بستن
heights U بلندی
the sublime U بلندی
gratification U سر بلندی
rise U بلندی
rises U بلندی
loudness U بلندی
loftiness U بلندی
low-rise U کم بلندی
exaltation U بلندی
toft U بلندی
exaltedness U بلندی
sublimity U بلندی
loom U بلندی
ascendent U بلندی
elevations U بلندی
uplands U بلندی
tallness U بلندی
altitude U بلندی
looms U بلندی
altitudes U بلندی
Highnesses U بلندی
elevation U بلندی
loomed U بلندی
height U بلندی
looming U بلندی
upland U بلندی
Highness U بلندی
height of fill U بلندی اکند
tonal volume U بلندی صوت
suction lift U بلندی مکش
ruggedness U پستی و بلندی
ups and down U پستی و بلندی
height of building U بلندی ساختمان
headroom U بلندی طاق
eminence U تعالی بلندی
hilliness U پستی و بلندی
hypsometry U بلندی پیمایی
how tall is it? U بلندی ان چقدراست
volumes U بلندی صدا
volume U بلندی صدا
Highness U بلندی مقام
supremacy U بلندی افراشتگی
Highnesses U بلندی مقام
acrophobia U ترس از بلندی
acrophobia U بلندی هراسی
contour U پست و بلندی
eminency U تعالی بلندی
critical height U بلندی بحرانی
crow's nest U بالای بلندی
effective length of strut U بلندی کمانش
encountering U زد و خورد
encounters U زد و خورد
encounter U زد و خورد
prize fighting U زد و خورد
encountered U زد و خورد
passage of arms U زد و خورد
ate U خورد
feeds U خورد
engagement U زد و خورد
engagements U زد و خورد
feedback U پس خورد
feed U خورد
punch-ups U زد و خورد
punch-up U زد و خورد
superelevation U بلندی بر اضافه ارتفاع
accentuation U پستی و بلندی صدا
generously U با نظر بلندی به جوانمردی
altitude U بلندی از سطح دریا
altitudes U بلندی از سطح دریا
vu U واحد بلندی صدا
sone U واحد بلندی صوت
embank U بلندی یاپشته ساختن
lifts U مرتفع بنظرامدن بلندی
lifting U مرتفع بنظرامدن بلندی
lifted U مرتفع بنظرامدن بلندی
lift U مرتفع بنظرامدن بلندی
feature line U خط پست و بلندی زمین
head way U بلندی طاق سرعت
edge raise U بلندی لبه ورق
volume unit U واحد بلندی صدا
to bring to the same plane [height] U به یک صفحه [بلندی] آوردن
blade height adjustment پهنای تنظیم بلندی
it ran into ten editions U ده چاپ خورد
in-fighting U زد و خورد از فاصلهی کم
eating U خورد و خوراک
he partook of fare U ازخوراک ما خورد
he drank himself to death U خورد که مرد
cross feed U خورد متقابل
card feed U خورد کارت
feedback U باز خورد
face down feed U خورد رو به پایین
face up feed U خورد رو به بالا
feedback circuit U مدار پس خورد
melec U زدو خورد
misfeed U سوء خورد
passage at arms U زدو خورد
waterline U خط بر خورد اب باکشتی
drank U خورد سرکشید
to sinister in U خورد رفتن
self absorbed U در خورد فرورفته
to rub a thing in U چیزیرا خورد
squish U خورد کردن
the timber warped U تیرپیچ خورد
parallel feed U خورد موازی
drank U عرق خورد
drank U نوشابه خورد
regulating slack U خورد دادن
pulverizer U خورد کننده
pin feed U خورد سنجاقی
tachymeter U دوربین پیمایش بلندی یا فاصله
featuring U وضع پست و بلندی زمین
lapseratc U میزان بارندگی به نسبت بلندی ها
stentor U شخصی که صدای بلندی دارد
bird's eye views U منظرهای که از بلندی دیده میشود
features U وضع پست و بلندی زمین
featured U وضع پست و بلندی زمین
bird's eye view U منظرهای که از بلندی دیده میشود
relief U شکل فاهری و پست و بلندی
feature U وضع پست و بلندی زمین
At the beginning of the month (year). U سرش ؟ بسنگ خورد
The stone struch me on the face. U سنگ خورد به صورتم
She had three bowls of soup. U سه کاسه سوپ خورد
THere is not even a ripple in the water . <proverb> U آب از آب تکان نمى خورد .
diners U کسی که شام می خورد
a dog in the manger <idiom> U نه خود خورد نه کس دهد
I don't expect that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
warfare U نزاع زدو خورد
diner U کسی که شام می خورد
I don't believe that ... U چشمم آب نمی خورد که ...
It is of no use to me. I have no use for it. U بدرد من نمی خورد
overwhelmingly U خورد کننده پرقدرت
he wrenched his ankle U قوزکش پیچ خورد
overwhelming U خورد کننده پرقدرت
It melts in the mouth. U مثل آب مشروب می خورد
He sprained (twisted) his ankle. U پایش پیچ خورد
He fell on his face. U با صورت خورد زمین
It wI'll pass off without one single incident U آب از آب تکان نخواهد خورد
it is quite another story now U ان دفتر را گاو خورد
whang U صدای بر خورد دو جسم
he sprained his ankle U قوزکش پیچ خورد
the ship was snagged U کشتی بچیزی خورد
eating disorder U اختلال خورد و خوراک
He is good for nothing. U به هیچ دردنمی خورد
My head hit the wall. U سرم خورد به دیوار
I am in a good mood today. U حالش بهم خورد
the ship struck a arock U کشتی بسنگ خورد
homogeneous area U منطقه هموارو بدون پست و بلندی
safety zone U بلندی وسط خیابان مخصوص عابرین
sagfety island U بلندی وسط خیابان مخصوص عابرین
pain in the neck U آدم [چیز] اعصاب خورد کن
The ball hit the wall and bounced back. U توپ خورد به دیوار وبرگشت
he was given 0 lashes U بیست ضربه شلاق خورد
window panes U باران با صدا به پنجره می خورد
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
You're a pain in the neck! U اعصاب آدم را خورد می کنی!
He is as cool as a cucumber. <idiom> U آب تو دلش تکان نمی خورد.
The bell goes at 9 . U ساعت 9 زنگ می خورد ( می زنند )
Appearances are deceptive. U فریب ظاهر رانباید خورد
Where does this street lead on to ? U این خیابان یکجا می خورد ؟
force-fed U به زور به خورد کسی دادن
He drank himself to death. U آنقدر مشروب خورد تامرد
I wont budge an inch. U من که از جایم تکان نخواهم خورد
He eats bread at the ruling market price. <proverb> U نان را به نرخ روز مى خورد .
force-feeds U به زور به خورد کسی دادن
I heard a sound . U صدائی به گوشم خورد( رسید )
She eats extraordinary quantities. U او [زن] مقدار فوق العاده ای را می خورد.
force-feeding U به زور به خورد کسی دادن
force-feed U به زور به خورد کسی دادن
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
it puckered up in sewing U درضمن دوختن چین خورد
to blow out one's brains U اعصاب کسی را خورد کردن
abstemious U ممسک در خورد ونوش و لذات
traffic island U بلندی وسط خیابان مخصوص توقف پیاده رو
dipole U انتنی که نصف طول موج بلندی دارد
engrain U درجسم چیزی فروکردن خورد دادن
she doesnt even cough without her husband s permission(consent) U بدون اجازه شوهرش آب نمی خورد
pabulum U [هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic. U من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
He is most suitable for brain work . U خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
The blow made my head swin. U در اثر ضربه سرم گیج خورد
He tripped and fell . U پایش گیر کرد وزمین خورد
A few spelling errors caught my eye. U چند غلط املایی به چشمم خورد
numbly U بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
After all that money is of no use. تازه آن پول هم بدردت نمی خورد.
we missed our mark U تیر ما بسنگ خورد خطا کردیم
cousin U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
cousins U حریفی که مرتبا" یا به اسانی شکست می خورد
grandfather clocks U ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
dolman U جامه بلندی که جلوش باز و استین تنگی دارد
rise and fall U تعیین پستی و بلندی نقاط نسبت به سطح مبنا
to take the a U بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
grandfather clock U ساعت پاندولی بلندی که روی زمین قرار میگیرد
nilometer U الت خود نگارودرجه داربرای سنجش بلندی اب رودخانه
net antena U انتن روی تور والیبال به بلندی 76 تا 101 سانتیمتر
plateform U بلندی قسمتی از کف سالن یا محلی بنیاد یا اساس چیزی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com